الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله واصحابه ومن دعی بدعوته وصار علی سنته اجمعین. 

حمد و سپاس و ثنا ویژه‌ی رب رحمان و رحیم، مالک و معبود و معین است. ملک و مالک راستین اوست و ما تنها و تنها از او کمک و استعانت می‌جوییم. و درود خدا بر محمد مصطفی (ص) و خاندان پاک و مطهر ایشان و بر یاران و پیروانش باد. 

از آن روزی که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در وی دمید و نام و خواص اشیاء را بدو یاد داد و از ملائکه خواست در مقابل وی به سجده بیفتند و فرشتگان به جز ابلیس همه به سجده افتادند و تواناییهای آدم را برای خلافت و برتری وی رابر خودشان تأیید کردند ابلیس را این کار خوش نیامد و کبر بدو اجازه سجده را نداد و گفت: هرگز برای کسی که در اصل آفرینش بر وی برتری دارم سجده نکرده و احترام نمی‌گذارم. به جای اطاعت و تسلیم، نزد بروردگار دلائل سر پیچی و برتری خود رابر آدم ارائه داد. خداوند متعال هم وی را از بهشت اخراج و از رحمت خود دور گردانید و مورد لعن و نفرین قرار داد. ابلیس زمانی که متوجه شد عدم تکریم آدم منشأ همه مشکلاتش بوده است به فکر انتقام افتاد و به همین منظور در خواست مهلت کرد، خداوند هم به او مهلت داد که تا روز رستاخیز باقی بماند شیطان قسم یاد کرد که به جز اهل اخلاص همه را به گمراهی می‌کشاند. و جرقه اختلاف و عداوت و دشمنی بین آدم و ابلیس شروع شد زیاد طول نکشید که اولین طرح خود را به مرحله اجرا گذاشت و به بهانه جاودانگی و فرشته بودن آدم و حوا را وارد منطقه ممنوعه کرد و عوراتشان را آشکار و از بهشت بیرون کرد. 

آری! شیطان در گمراه کردن انسان مهارت دیرینه و کاملی دارد و در ترسیم نقشه گمراه سازی، انداختن در دام و طراحی دسیسه‌ها، بهترین نقش را بازی می‌کند و پیوسته در راستای انجام بدیهایی که بر خود لازم دانسته است، قدم بر می‌دارد و از انجام شرارت خسته نمی‌شود اما پروردگار با وجود آنکه تمامی دایره کاری ابلیس را مشخص کرده، در صورت ارتکاب گناه، به محض توبه از انسان گذشت کرده و طرحهای ابلیس را نقش بر آب می‌کند. 

متأسفانه مسلمانان زمانی که از مفاهیم قرآنی فاصله گرفتند و نصوص اصلی و صحیح و ثابت شریعت را در خدمت مجموعه‌ای از احادیث قرار دادند که بر سقم و صحتشان اختلاف است و از منهج سلف صالح فاصله گرفتند که همانا مبین بودن احادیث برای فهم قرآن است دچار مشکلات عدیده‌ای شده و چنان به کار جن و شیاطین دامنه دادند که خود جنیان از آن مبرا هستند. بسیاری از بیماریهای صرع و دیوانگی و اختلالات عقلی را به آنان نسبت دادند. شخصیتهای بزرگی از جهان اسلام از جمله شیخ الاسلام ابن تیمیه و امام احمد بن حنبل که از نخبگان زمان خود بودند تحت تأثیر این بینش قرار گرفتند. 

امروزه هم جماعتی از مسلمانان معتقدند جنیان (که همانا نوادگان ابلیس هستند) وارد بدن انسان شده و انسان را به صرع و جنون و ... مبتلا می‌کنند. مدعی هستند که با خواندن پاره‌ای از آیات قرآن و ادعیه‌ی ماثور از پیامبر (ص) می‌توانند این جن‌های سرکش و خیالی را که به درون انسان راه پیدا کرده خارج کنند. دامنه‌ی این موضوع تا جایی وسعت پیدا کرده که وارد کانالهای ماهواره‌ای و منبر مساجد هم شده است. 

در مقابل این دیدگاه افراطی نظریه انحرافی دیگری است که اصلاً به وجود جن باور نداشته و آن را بر‌‌ همان معنای لغویش اطلاق می‌کند و هر چیزی را که از ما پوشیده و ما قادر به رویت آن نباشیم جن می‌نامد. 

در بین این دو دیدگاه، نظر معتدل و میانه‌ای است که نه وجود جن را انکار می‌کند و نه کارهایی را که از عهده جنیان خارج است بدانان نسبت می‌دهد. ما در این مقاله علی رغم احترام به هر دو دیدگاه نظر سومی را بر گزیده‌ایم و آن را حق و صواب می‌دانیم. چون براستی منهج اهل اعتدال از خطا دور‌تر و به صواب نزدیک‌تر است. والله اعلم 

جن چیست؟ 

جنیان موجوداتی نامرئی متعقلی هستند که از آتش آفریده شده‌اند. در عالم خارج وجود دارند و پیرامون ما انسان‌ها زندگی می‌کنند. خوردن و آشامیدن دارند ازدواج کرده و تولید مثل می‌کنند، و مکلف به ادای تکالیف بوده و همچون ما انسان‌ها ملزم به پیروی از پیامبر هستند. بالاخره روزی می‌میرند، روز رستاخیز زنده شده در مقابل نیکی‌ها پاداش و در مقابل بدی‌ها عقاب می‌بینند. 

قدرت و تواناییشان مافوق قدرت و تواناییهای بشر است تغییر شکل می‌دهند و قادر به انجام کارهایی هستند که از عهده انسان خارج است. آن‌ها ما را می‌بینند اما وجود لطیف آنان طوری سازماندهی و خلق شده است، که ما قادر به رویت آن‌ها نیستیم. و قرآن به وجود آنان اعتراف می‌کند. ابلیس هم که خداوند در قرآن برای ما بسیار از آن سخن گفته از عالم جن است. 

امام ابن تیمیه می‌فرماید: همانگونه که آدم پدر و اصل انسان است، ابلیس هم پدر و اصل جنیان است و عالم جن همگی ذریه ابلیس هستند همانگونه که انسان‌ها ذریه و از ‌نژاد آدم هستند. 

ابن عقیل می‌گوید: جنیان به دلیل پنهان بودنشان از انظار بدین نام نامگذاری شده و به همین دلیل به فرزند شکم مادر جنین و به باغهای سرپوشیده بهشت جنت می‌گویند. 

ارتباط بین انسان و جن 

 آیات متعددی از قرآن مجید بیانگر این واقعیت هستند که شیاطین با شما انسان‌ها در ارتباط بوده و دشمن آشکار شما هستند. و تمام توان و نیرویشان را در راستای گمراه کردن شما صرف می‌کنند و از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزند. اما قرآن دایره کاری و تسلط ایشان را خیلی محدود کرده و می فرماید: کار آن‌ها دعوت، تزیین، وسوسه بوده و از این حد فرا‌تر نمی‌رود و آیات متعددی از قرآن مجید و احادیث وارد از رسول الله (ص) این نظریه را تأیید می‌نمایند. 

1.ترفند‌ها و اقدامات شیطان در راستای اغوای انسان

 «‏ُ‏قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» (اعراف‏: 16-17) ‏ 

 (اهریمن) گفت: بدان سبب که مرا گمراه داشتی، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان می‌نشینم (و با هرگونه وسائل ممکن در گمراهی ایشان می‌کوشم). ‏سپس از پیش‌رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ (و از هر جهت که بتوانم) به سراغ ایشان می‌روم و (گمراه‌شان می‌سازم و از راه حق منحرفشان می‌نمایم. تا بدانجا که) بیشتر آنان را (مؤمن به خود و) سپاسگزار نخواهی یافت. 

 ‏از این آیه چنین استنباط می‌شود که ابلیس تمامی توان و تلاش خود را برای گمراهی انسان‌ها صرف می‌کند، اما کار وی از حد وسوسه فرا‌تر نمی‌رود. و اگر شیطان توانایی وارد شدن به تن آدمی و مغلوب کردن وی به این طریق را داشت که هر طور بخواهد درآن حکومت کند و تمامی طرح‌هایش را بر وی و در درون وی به مرحله نمایش بگذارد، حتماً می‌گفت: از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و طرف چپ به سراغشان می‌روم و حتی داخل بدن آنان هم می‌شوم. 

 

2.مرز عداوت ابلیس با گذشتگان 

«تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» ‏(نحل: 63)

‏ به خدا سوگند! ما (پیغمبرانی) به سوی ملّتهای پیش از تو فرستادیم و اهریمن کارهای (زشت) ایشان را در نظرشان آراست و (آنان را از پیروی پیغمبران بازداشت و بدبختشان کرد. در این جهان) امروز اهریمن سرپرست ایشان است و (آنان را به دنبال خود می‌کشاند، و فردای قیامت) عذاب دردناکی دارند. ‏

بدون شک اگر شیاطین به غیر از آنچه را که در این آیه بدان تصریح شده سلطه‌ای داشتند پروردگار به پیامبرش گزارش می‌کرد تا محمد و مؤمنان بدانند که اهریمن دشمن آنان هم است و آنچه را که با گذشتگان کرده در حق آیندگان دریغ نمی‌دارد. 

3.اظهار برائت شیطان از فرمانبرانش در قیامت 

‏ «وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»  (ابراهیم: 22)

‏ و اهریمن (سر دسته کفر و ضلال) هنگامی که کار (حساب و کتاب) به پایان رسید (و بهشتیان آماده بهشت و دوزخیان آماده دوزخ شدند، خطاب به پیروان بدبخت خود) می‌گوید: خداوند (بر زبان پیغمبران) به شما وعده راستینی داد (که فرمانبرداران را پاداش و نافرمانبرداران را پادافره خواهم داد، و بدان وفا کرد) و من به شما وعده دادم (که ثواب و عقاب و بهشت و دوزخی در میان نیست) و با شما خلاف وعده کردم (و دروغ گفتم) و من بر شما تسلّطی نداشتم (و کاری نکردم) جز اینکه شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (گول وسوسه مرا خوردید و) دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. (امروز) نه من به فریاد شما می‌رسم و نه شما به فریاد من می‌رسید. من (امروز) از اینکه مرا قبلاً (در دنیا برای خدا) انباز کرده‌اید، تبرّی می‌جویم (و آن را انکار می‌کنم). بی‌گمان کافران عذاب دردناکی دارند. ‏

این یکی از اعترافهای ابلیس در قیامت به حضور تمام خلائق است که می‌گوید: من شما را دعوت کردم و پذیرفتید و خارج از این من هیچ سلطه و قدرت و نفوذی را به درون شما نداشتم. مشکل از خودتان است که وعده‌های دروغ و فریبنده مرا باور کردید. و در این برهه‌ی حساس و مهم که هر کس به فکر خود بوده و از خود دفاع می‌کند و می‌خواهد کمترین آزاری را از خود دور کند و گناهش را به دوش دیگران بگذارد، کسی به نسبت این ادعای شیطان کوچک‌ترین اعتراضی ندارد. که این خود دلیل بر صادق بودن این گفته ابلیس است که کار وی فقط دعوت بوده است. 

4.عدم سلطه و توانایی اهریمن بر انسان 

 ‏ «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» (الحجر: 42)

‏ بی‌گمان تو هیچگونه تسلّط و قدرتی بر بندگان من نداری، مگر آن گمراهانی که (به وسوسه تو گوش فرا بدهند و) به دنبال تو راه بیفتند. 

 ‏ خداوند در این آیه صراحتاً می‌فرماید: که اهریمن هیچ سلطه و قدرتی را بر بندگان من ندارد و نمی‌تواند آنان را با اجبار و اکراه به گناه وادارد. چون تنها کاری که از دست وی ساخته است وسوسه کردن است و تنها گمراهان هستند که به وسوسه‌هایش گوش می‌دهند. 

5.اغوا و تزیین شیطان

 «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (الحجر: 39)

‏ گفت: پروردگارا! به سبب اینکه (به خاطر این انسان) مرا گمراه ساختی، (معاصی و اعمال زشت را) در زمین برایشان می‌آرایم و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم. ‏

این آیه و آیات دیگری تمام قدرت ابلیس را که وسوسه، اغراء، اغواء و تزیین است، به تصویر می‌کشند. و اگر قدرت دخول به بدن را داشتند خداوند مستقیماً در آیه‌ای بدون نیاز به هر توجیه و تاویلی آن را بیان می‌فرمود. 

6.استحواذ و چیره شدن شیطان بر انسان

«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (المجادله: 20)

 اهریمن بر آنان چیره گشته است (و با وسوسه‌های خود ایشان را از راستای راه بدر کرده است) و یاد خدا را از خاطرشان برده است. اینان حزب اهریمن هستند. هان! قطعاً حزب اهریمن زیانکار و زیانبارند. 

شیخ نسفی در تفسیر خود به نقل از شاه کرمانی می‌گوید: استحواذ و چیره گشتن اهریمن بر انسان بدینگونه است که وی را به آبادانی و توجه به ظاهر اعم از خوراک، نوشاک و پوشاک مشغول کرده و قلبش را از یاد پروردگار و تفکر در نعمت‌ها و بجای آوردن شکر آن‌ها بازداشته، زبانش خالی از ذکر خدا و به غیبت و بهتان و دروغ وا داشته، و وجودش را از مراقبت خدا غافل و به دنیا متعلق کرده است. (تفسیر نسفی ج۴ ص۲۳۶ چاپ دار الکتاب عربی بیروت)

7.احتناک و لگام زدن انسان توسط شیطان

‏ «قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً» (الإسراء: 62) ‏ 

شیطان گفت: به من بگو که آیا این‌‌ همان کسی است که او را بر من ترجیح و گرامی داشته‌ای‌؟! (جای تعجّب است). اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی (با گمراهی) نابود می‌گردانم (و لگامِ وسوسه را به دهانشان می‌زنم و به جاده خطا و گناه‌شان می‌کشانم). 

‏استاد ناصر سبحانی می‌فرماید: احتناک و لگام زدن شیطان کنایه از توجه وی را به دنیا جلب کردن است چون تمامی مشکلات بشر از انتخاب دنیا و به فراموشی سپردن آخرت است و همانند الاغ لگام‌زده‌ای که تحت کنترل صاحبش است انسانی که دنیا را هدف قرار داده و بیش از اندازه و میزان نیاز خود را بدان مشغول نموده تحت سلطه و کنترل ابلیس قرار می‌گیرد و برای از دست ندادن موقعیت‌ها و کسب بیشتر متاع دنیا وی را مرتکب هر جرمی خواهد کرد. 

8.شرکت کردن شیطان در مال و خانواده‌ی انسان 

 «وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً» (الاسراء: 64)

و در اموال آنان (با تشویق و تحریکشان برای کسب آن از حرام و صرف آن در حرام) و در اولاد ایشان (با گول زدن اولیاء و رهنمود فرزندانشان به کفر و فساد در پرتو تربیت نادرستشان) شرکت جوی، و آنان را (به نبودن حساب و کتاب و بهشت و دوزخ، یا به شفاعت خدایان و بتان و بزرگواری خاندان و غیره) وعده بده (و بفریب)، و وعده شیطان به مردمان جز نیرنگ و گول نیست. ‏ 

امام رازی در تفسیر این آیه می‌فرماید: تصرفهای نابجا در ثروت و دارایی اعم از اسراف و تبذیر‌ها در خرج کردن آن و غصب و ربا و ارتکاب محرمات در راستای به دست آوردن آن از مشارکتهای شیطان در دارایی است. - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَبِی الْوَزِیرِ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَطَّارُ عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أُمِّ حُمَیْدٍ عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَلْ رُئِیَ أَوْ کَلِمَةً غَیْرَهَا فِیکُمْ الْمُغَرِّبُونَ قُلْتُ وَمَا الْمُغَرِّبُونَ قَالَ الَّذِینَ یَشْتَرِکُ فِیهِمْ الْجِنُّ. (سنن ا بی‌داود) 

ابو داود از محمد بن مثنی از ابراهیم بن وزیر از داود بن عبدالرحمن از ابن جریج از پدرش از ‌ام حمید نقل می‌کند که روزی پیامبر فرمود: آیا در میان شما مغربون یافت می‌شود؟ اصحاب گفتند مغربون چه کسانی هستند؟ فرمو د کسانی که جن با آنان شریک شده است. برخی با استدلال به احادیث ضعیفی در این زمینه آن را با شرکت در جماع تفسیر نموده و می‌گویند: مردی که در موقع جماع بسم الله نگوید شیطان همزمان با وی با همسرش جماع می‌کند و بر فرزندی که بر اثر این جماع به دنیا می‌آید اثر می‌گذارد. در شرح سنن ابی داود آمده که این حدیث ضعیف وغیر ثابت بوده زیرا در سندش ام‌حمید است که مردی مجهول الهویه و شناخته شده نیست. و ابن جریج همانگونه که مؤلف تهذیب التهذیب می‌فرماید: با وجود آنکه مردی مورد وثوق و اعتماد است اما از مدلسین است و نام پدرش ذکر نشده و در اصحاب سنن آنرا «لین» نام برده‌اند وچون در آن عنعنه فراوان است قابل قبول نیست پس این حدیث از درجه اعتبار ساقط است. ناگفته نماند به جز شرح سنن ابو داود عالمان دیگری هم این حدیث را از درجه صحت ساقط کرده‌اند که ذکرشان در این مختصر نمی‌گنجد. 

 و شرکت در اولاد به گول زدن و اعراض از منهج الهی و غرق کردن در شبهات و شهوات و دور کردن از بندگی تفسیر شده است. 

9.ناراحتی‌های ایوب ناشی از مس شیطان

 «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ» (ص: 41)

 (ای محمّد!) خاطر نشان ساز (سرگذشت) بنده ما ایّوب را، بدان‌گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم). 

‏ جمع کثیری از مفسران می‌فرمایند: از جمله ادب پیغمبران این است که شرّ و بلا را به اهریمن و خیر و خوشی را به خدا نسبت دهند و تنها کاری را که ابلیس در حق ایوب می‌تواند کرده باشد وسوسه و یا ناامید کردن وی از رحمت الهی و کارهایی از این قبیل بوده است. (تفسیر نور، ابوسعود، قرطبی و تفسیر شیخ طنطاوی) 

 

10.تخبط رباخوار بر اثر مس شیطان

 «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» (بقره: 275)

کسانی که ربا می‌خورند (از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا) برنمی‌خیزند مگر همچون کسی که - بنا به گمان عرب‌ها - شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد (و نتواند تعادل خود را حفظ کند.) 

 در اینجا رباخواران به صرعیان و دیوانگان تشبیه شده‌اند، و این تشبیه بنا بر اسلوب عرب است. آنان زیبایان و نیکوکاران و اشیاء قشنگ و خوشایند را به فرشته تشبیه می‌کنند همانطور زنان مصری در تعریف یوسف گفتند: 

 «وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ» (‏یوسف: ۳۱) 

 و گفتند: ماشاءالله! این آدمیزاد نیست، بلکه این فرشته بزرگواری است. ‏ 

و زشت‌ها و بدکرداران و اشیاء بدریخت و ناخوشایند را به شیطان و غول تشبیه می‌کردند و خداوند که قرآن را برای هدایت انسان‌ها آفریده باید اسلوب ادبیاتش در ‌‌نهایت شیوایی بوده به طوری که هر کس آن‌ها را فهم کند. به همین منظورادبیات قرآنی خالی از اقوال و ضرب المثلهای مألوف و معروف مردم آن روزگار نیست. عرب‌ها که اشیاء بدریخت و بدقیافه را به کله شیطان تشبیه می‌کردند‏ خداوند این تشبیه را در مورد شجرة الزقوم به کار می‌برد تا به مردم آن روزگار بفهماند که میوه‌های درخت زقوم در ‌‌نهایت زشتی و بد قیافه‌ای است. 

«طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ» (الصافات‏‏: 65)

شکوفه و میوه آن انگار کلّه‌های شیاطین است. ‏ 

 استاد محمد غزالی مصری می‌فرماید: عموم مفسران بر این باورند که این کار در روز قیامت صورت می‌پذیرد. خاستگاه اینگونه تفسیر آن است که تاکنون کسی دیده نشده که رباخواران در خیابان‌ها دیوانه‌وار افتاده باشند و زیر پا‌ها لگد شوند. از این رو موضوع را برای زمانی تلقی کرده‌اند که رباخواران با خدا دیدار می‌کنند و خداوند آن‌ها را بر حرص و ستم فراوانشان بازخواست می‌کند. 

استاد محمدرشیدرضا به نقل از بیضاوی می‌فرماید: این تشبیه طبق این پندار عربها آورده شده که شیطان انسان را ناهنجارانه می‌زند تا در ‌‌نهایت دیوانه شود. 

استاد ناصر سبحانی می‌فرماید: قومی را که قرآن بر آنان نازل شد در میان خود لغات و ضرب‌المثلهایی را داشتند که خداوند برای فهم آنان این الفاظ و عبارات را تکرار کند و این‌‌ همان بلاغت قرآن است. 

با توجه به تفاسیر فوق بنده معتقدم مردم عربستان در گذشته بر این باور بودند انسان مصروعی را که تعادل خود ر از دست داده ناشی از ضربه‌ای است که شیطان بدو وارد کرده است. خداوند این ضرب‌المثل را برای آنان در حق رباخواران به تصویر می‌کشد. می‌خواهد بدانان بگوید انسانهای رباخوار در قیامت وضع و حالشان بسان صرعیانی است که به گمان شما شیطان بدیشان ضربه وارد کرده است. وگرنه آیه مذکور هرگز ثابت نمی‌کند که دیوانگی مشهور ناشی از ضربه شیطان باشد. هرچند که برخی از نصوص‌گرایان علت دیوانگی را چنانکه از ظاهر آیه بر داشت می‌شود، ضربه‌ای می‌دانند که از سوی شیطان بر انسان وارد می‌شود. 

اما آنچه را مسلم و قطعی است: 

 اول: این است که این آیه چنان تصریحی را در بر ندارد. بویژه‌ امروزه پزشکان حاذق و متخصص ثابت کرده‌اند که منشأ صرع و دیوانگی ناراحتی‌های اعصاب، اختلالات روانی و ... است و ربطی به جن ندارد. اگر با نظریات علمی موضوع را موشکافی کنیم و آن را با قواعد ثابت و تغییرناپذیر علمی بسنجیم به این نتیجه می‌رسیم که منادیان این نظریه دکاندارانی هستند که عقل‌ها را مختل نموده و برای قواعد علمی ارزشی قائل نبوده، در فهم نصوص دینی تعمق نکرده و در بین علم و دین تضاد به راه انداخته‌اند. و اگر مسلمانان تسلیم این قضیه شده و در این مورد لب به سخن نگشایند، جامعه علمی و دنیای معاصر توان تحمل کردن آن را نخواهد داشت و با این خرافه‌گویی‌ها از صحنه جامعه خارج خواهد شد. در اثر گسترش اینگونه توهمات و خرافات میان دینداران، به آوازه دین لطمه وارد می‌شود و دین و پیروانش متهم به عقب‌ماندگی و پسرفت خواهند شد. 

 به‌ راستی سؤال دیگری که به ذهن می‌رسد این است که چرا تا بحال یک نفر آمریکایی یا چینی و ژاپنی از چنین دردی احساس ناراحتی نمی‌کند مگر به قول شیخ محمد غزالی معاصر جنیان متخصصان درون مؤمنان هستند؟! 

دوم: حدیث صحیح و مورد اتفاقی را از رسول الله (ص) در دست نداریم که این دیدگاه را تأیید کند و تمامی احادیثی را که مستمسک خود قرار داده‌اند جزو احادیث آحاد و حتی ضعیفی هستند که در ایمان به اصول، به‌ آنها عمل نمی‌شود. زیرا حدیث آحاد مفید ظن است نه یقین، و منابع ظنی و غیرقطعی نمی‌توانند مبنای استدلال قرا گیرد؛ زیرا «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» شکّ و گمان هم اصلاً انسان را از حق و حقیقت بی‌نیاز نمی‌سازد و ایمان به جن و متعلقات آن در دایره ایمان به غیب است که با احادیث آحاد و گاهاً ضعیف نمی‌توان آن را به اثبات رساند. 

سوم: ما باید در تفسیر آیات قرآن سعی کنیم که آیات را با هم درگیر نکنیم، اگر این آیه را چنان تفسیر کنیم که صرع از شیطان است و اهریمن توانایی ورود به تن آدمی را دارد، آیات متعددی دیگری را که کار ابلیس را دعوت، تزیین و اغوا می‌داند زیر سؤال برده‌ایم و برای آنان جوابی نخواهیم داشت. و معتقدان این نظریه تنها به این آیه استدلال کرده و احادیث ظنی‌الثبوتی را برای تقویت آن بیان کرده و آیات و احادیث دیگری را که خلاف این ادعا را ثابت کرده و بسیارند به فراموشی سپرده‌اند. 

چهارم: آنچه را که در مورد بیماری صرع گفته می‌شود که ناشی از مس شیطان است، سخن بی‌بنیانی است؛ زیرا پزشکان و متخصصان دریافته‌اند که صرع یکی از بیماریهای مشهود در دنیاست و با دارو قابل کنترل و علاج است و اگر صرع ناشی از ضربه شیطان بود آیا پیامبر (ص) آن زن مصروعی را که شکایت حالش را پیش او برد، معالجه نمی‌کرد؟! همچنانکه از عطاء بن ابی ریاح روایت است که گفت: ابن عباس به من گفت: آیا زنی بهشتی را به تو نشان دهم؟ گفتم: بلی، گفت: این زن سیاه‌چهره، بهشتی است. او نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: من دچار تشنج می‌شوم و در اثر آن خود را برهنه می‌کنم. برایم دعا کن پیامبر (ص) فرمود: اگر خواستی این وضعیت را تحمل کن، چون در عوض بهشت به تو تعلق می‌گیرد. اگر هم بخواهی تو را دعا می‌کنم، تا خداوند تو را تندرست کند. زن گفت: پس صبر می‌کنم تنها از خدا بخواه که هنگام دچار تشنج شدن خود را برهنه نکنم. پیامبر (ص) برایش دعا کرد. (به‌ روایت مسلم) 

این زن دچار نوعی تشنج است. او ترجیح داده با تضمین بهشت از طرف پیامبر به او، با همین حال بمیرد. تنها چیزی که دوست دارد این است که در اثنای تشتج تن‌اش برهنه نشود. پیامبر این چیز را برای او تضمین می‌کند. با خودم می‌گویم اگر این زن در روزگار ما بود امکان داشت برخی صوفیه‌ی نادان تا دم مرگ وی را کتک‌کاری کرده و جماعتی هم به اتهام بیرون راندن جن‌های خیالی تمام قرآن و دعاهای مأثور را بر وی بخوانند. -ناگفته نماند در یکی از کانالهای ماهواره‌ای پخش شد که عالم‌نمایی زنی را به بهانه‌ی جن‌زدگی به کام مرگ کشاند.- 

پنجم: احادیثی که در این باب مبنی بر دخول جن به تن انسان روایت شده و گویا پیامبر با جمله‌ی «بیرون شو‌ ای دشمن خدا» آن‌ها را بیرون رانده احادیثی هستند که‌ از جهت سند ضعیف‌اند، که نمی‌توانند این مسأله‌ی مهم و حساس را به تثبیت برسانند. (نظریه دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه) 

ششم: ما در احادیث نبوی مشاهده کرده‌ایم که خوراک جنیان پس‌مانده‌های انسانهاست و سرگین حیوانات بنی آدم، خوراک حیوانات جنیان است. خدایی که این همه فضل و برتری را به انسان‌ها بخشیده چگونه آن‌ها را مرکب شیطان قرار می‌دهد که به دلخواه خود در آن‌ها تصرف کرده و با زبانشان سخن بگوید؟!

هفتم: خدایی که انسان را مورد احترام قرار داده و وی را خلیفه و جانشین خود نام نهاده و فرشتگان را مسجود وی و ابلیس را به خاطر عدم احترام وی نفرین کرد و تمامی امکانات موجود در آسمان و زمین را مسخر وی نمود و در وقت آفرینشش خود را تحسین کرد، چگونه تا آن مرحله سقوط خواهد کرد که جنیان سرکش وی را تسخیر کنند در حالیکه جنیان خود در تسخیر انسان بوده‌اند؟! 

11.وارد شدن شیطان به رگهای بدن انسان

عَنْ صَفِیَّةَ بِنْتِ حُیَیٍّ قَالَتْ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُعْتَکِفًا فَأَتَیْتُهُ أَزُورُهُ لَیْلًا فَحَدَّثْتُهُ ثُمَّ قُمْتُ فَانْقَلَبْتُ فَقَامَ مَعِی لِیَقْلِبَنِی وَکَانَ مَسْکَنُهَا فِی دَارِ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ فَمَرَّ رَجُلَانِ مِنْ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا رَأَیَا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْرَعَا فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى رِسْلِکُمَا إِنَّهَا صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیٍّ فَقَالَا سُبْحَانَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقْذِفَ فِی قُلُوبِکُمَا سُوءًا أَوْ قَالَ شَیْئًا (رواه بخاری)

ام المؤمنین صفیه می‌گوید: پیامبر خدا (ص) در مسجد معتکف بود. شب به دیدارش آمدم وبا او سخن گفتم. سپس بر خاستم که به خانه بروم. پیامبر (ص) نیز بر خاست و چند قدمی مرا بدرقه کرد (مسکن صفیه در خانه اسامه بن زید بود) در این لحظه دو تن از انصار از آنجا گذشتند. چون پیامبر (ص) را دیدند به حرکت خود سرعت بخشیدند. پیامبر (ص) به آنان فرمود: درنگ کنید این زن، صفیه دختر حیی است. آن دو مرد گفتند: سبحان الله ‌ای رسول خدا! پیامبر (ص) فرمود شیطان به همه قسمتهای تن که خون در آن‌ها جریان دارد نفوذ می‌کند. ترسیدم چیز بدی را به درون شما بیفکند. 

 

در تفسیر آیات قرآن و احادیث رسول الله (ص) آنچه را که مهم است این است که ما ابتدا باید محور آیه یا حدیث را مشخص کنیم که دارد دور چه محوری حرکت می‌کند و تمام آیه یا حدیث را با هم تفسیر کنیم، وگرنه دچار مشکل می‌شویم. این حدیث با توجه به تمام متن آن پیامبر (ص) می‌خواهد از وسوسه‌ای که شیطان به هنگام دیدن چنین منظره‌ای در دل انسان می‌افکند، جلوگیری کند، وگرنه ربطی به مسئله اشغال شدن تن انسان از سوی شیطان ندارد و آنچه را که علما در مورد این حدیث گفته‌اند نظریه ما را تأیید می‌نماید. 

 لغویون می‌گویند مراد از دخول، تمثیلی برای وسوسه است، وگرنه شیاطین توانایی این کار را ندارند. بعضی هم می‌گویند: همچنانکه خون در رگ‌ها به سرعت در حال چرخش و حرکت است، شیطان هم در راستای اغوای شیطان دائماً در حال وسوسه است و منظور از قوت تأثیرگذاری شیطان است، وگرنه شیاطین قدرت دخول به تن انسان را ندارند. چون شیطان در برابر کسی که به مسجد می‌رود، مانعی محسوس را نمی‌گستراند. یا یک میگسار را از پشت سر نمی‌راند تا از میکده جرعه گناه را سر کشد تنها کار او حیله و نیرنگ است و قدرت بیشتری ندارد. 

12.مس همه انسان‌ها از طرف ابلیس به جز مریم و عیسی

عنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: کُلُّ بَنِی آدَمَ یَمَسُّهُ الشَّیْطَانُ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ إِلَّا مَرْیَمَ وَابْنَهَا عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ. (رواه مسلم)

 پیامبر (ص) فرموده است: جز مریم وفرزندش هر انسانی که به دنیا می‌آید شیطان او را مس می‌کند. 

بیضاوی می‌فرماید: منظور از مس، طمع اغوا کردن است. 

 استاد محمد عبده می‌فرماید: اگر حدیث صحیح باشد از قبیل تمثیل است نه حقیقت. 

 استاد عمرو خالد می‌فرماید: «یمسه» یعنی اینکه او دچار کینه و غل شیطان می‌شود. 

اهریمن در فکر گمراهی تمام انسان‌ها بر می‌آید به جز مریم و فرزندش، و آن هم قبول بودن دعای همسر عمران در شأن مریم و ذریه‌اش بود که فرمود: 

 «انِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (آل عمران: 36) 

من او را مریم نام گذاشتم و او و فرزندانش را از شر شیطان رانده شده به تو پناه می‌برم. خداوند دعای مادر مریم را مستجاب نمود و مریم و فرزندش را از مکر شیطان ایمن داشت. 

13.مس شیطان عامل برخی بیماری‌ها

 حمنه دختر جحش خون استحاضه داشت و از پیامبر (ص) استفتا نمود بعد از بیاناتی فرمود: «إنَّمَا هَذِهِ رَکْضَةٌ مِنْ رَکَضَاتِ الشَّیْطَانِ» (رواه ابوداود) این ضربه‌ای از طرف شیطان است. 

و همچنین احادیث دیگری است که علل قسمتی از بیماری‌ها را جن می‌داند، اما تمام این احادیث جزو احادیث آحاد و ظنی‌الثبوت هستند و در صحیح مسلم و بخاری که معتبر‌ترین منابع حدیثی اهل سنت محسوب می‌شوند، نیامده‌اند و انسان را به درجه یقین نمی‌رسانند. و در امور قطعی و اصولی نمی‌توانند مبنای استدلال قرار گیرند و به نظر بنده صواب‌ترین نظر‌‌ همان سخن نویسنده‌ی المنار (علیه الرحمة) است که می‌فرماید: موجودات زنده و غیر قابل رویت که در این عصر با میکروسکوپ شناخته شده‌اند و به میکروب مشهورند گمان می‌رود نوعی جن باشند؛ به ویژه امروزه که ثابت شده علل بسیاری از بیماری‌ها همین میکروب‌ها هستند و پیامبر (ص) برای تفهیم مخاطبانش با این ادبیات آن را بیان نموده باشد و یا شاید در آن عصر به خاطر فاصله گرفتن از دنیای علم و تکنولوژی اصطلاح میکروب‌ها نادر بوده باشد و میکروب را به جن تعبیر کرده باشند. زیرا در حدیث استحاضه که پیامبر (ص) فرمود: ضربه‌ی شیطان است. امروزه متخصصان بدین نتیجه رسیده‌اند که خون استحاضه خونریزی داخلی رحم زن است که در اثر پارگی رگی به نام العاذل صورت می‌گیرد و در بعضی حالت‌ها، خونریزی طولانی و مستمر می‌شود. آنچه را که نزد ما محقق شده این است که شیطان هیچ دستی بر بندگان صالح خداوند، که پیامبران بهترین آنانند، ندارد. اما که در حدیث مریم و عیسی آمده که شیطان آن‌ها را مس نکرده و ماجرای تسلیم یا مسلمان شدن شیطان پیامبر و ازاله‌ی حظ شیطان از قلب او، همه این‌ها از جمله اخبار ظنی و خبر واحد هستند. از آنجا که موضوع این احادیث جهان غیب است و ایمان به غیب در بخش عقاید داخل است پس منابع ظنی و غیر قطعی نمی‌توانند مبنای استدلال قرار گیرند. بدین جهت ما مکلف نیستیم در بخش عقاید به محتوای اینگونه روایات ایمان بیاوریم. 

چون همانگونه که در ابتدا یادآور شدیم خداوند در آیات متعددی می‌فرماید: کار ابلیس تنها وسوسه، دعوت، تزیین است و می‌تواند کسانی را به گمراهی بکشاند که مسیر انحراف را در نوردیده‌اند. زیرا ابلیس خود شهادت می‌دهد که من بر اهل اخلاص توانایی ندارم و حتی نمی‌توانم آنان را وسوسه کنم و زمینه کار و فعالیت من بر گمراهان متمرکز است و در قیامت هم در حضور تمامی شاکیان می‌گوید: «دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم»؛ کار من تنها دعوت بود شما هم دعوت مرا لبیک گفته پس مقصر خودتان هستید و مرا سرزنش نکنید. 

بنا بر این ما نباید جنیان را به کاری که نکرده و توانایی انجام آن را هم ندارند متهم کنیم و کتاب آسمانی را که برای هدایت زمینیان نازل شده فصل‌الخطاب قرار دهیم و در هنگام بروز هر مشکلی بدان رجوع کنیم، براستی که قرآن، بهترین سخن است. 

                                                                                                          والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

 

منابع: 

قرآن کریم

1.خرمدل، مصطفی، تفسیر نور، تهران، نشر احسان 

2.تفسیر طنطاوی

3.تفسیر ابوسعود

4.محمد، متولی الشعراوی، تفسیر شعراوی

5.شیخ محمد، غزالی مصری، نگرشی نو در فهم احادیث نبوی، ترجمه‌ی داود ناروئی، تهران، نشر احسان

6.جمال، أبو حسان، العلاقة بین الجان والإنسان کما یصور‌ها القرآن

7.استاد ناصر، سبحانی، تفسیر سوره‌ی یونس [به‌زبان کردی]

8.نظریه‌ی دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه، بیجا، بی‌تا 

9. تفسیر نسفی